در انتهای چهارباغبالا و در پای کوهصفه، در زمینی مربع و مسطح، به دستور شاهعباس باغ بزرگی احداثشد که چهارگوشهاش به چهار برج آراستهبود و یک میلیون و کسری ذرع مساحتش میشد. این باغ چون به امر شاهعباس بنا شدهبود، به باغ عباسآباد و به واسطهی وسعتی که داشت، به هزارجریب نیز معروفبودهاست. این ناحیه که در طرف جنوبی رودخانه است، از نظر آب و هوا از بهترین محلات است.
باغ هزارجریب سردر باشکوهی داشت که چهارباغبالا بدان پایان میگرفت. قصر هزارجریب، بالاترین قصرهای سلطنتی بود که در انتهای چهارباغبالا، سر به فلک کشیده و محل تفریح مردم شهر و جلفا بود و تمام شهر و بلوکات حوالی اصفهان، در آن قصر نمایان میشد(جابری انصاری، 1378: 255و166).
کمپفر، سیاح آلمانی در سفرنامهی خود، از چهار برج کبوتر در چهار ضلع این باغ یاد میکند که اکنون دو برج آن، بیشتر باقینماندهاست. حد غربی باغ هزارجریب به وسیلهی دیوار گلی کهنهای، از قبرستان ارامنه جدا شدهاست. شاهعباس، باغ و کاخهای عباسآباد را صرفاً برای استفادهی خاندان شاهی بهوجود نیاورده بود بلکه چنانکه لرد کرزن در کتاب خود به این موضوع اشاره میکند، مانند باغهای امروزی، هر کسی میتوانست در آن گردش کند.
دلاواله در سفرنامهی خود در مورد هزارجریب مینویسد: «در آنجا چیز دیگری جز رشته درختان پر شاخ و برگ میوه وجود ندارد و تمام آن ها آنقدر کوتاهند که پیادهها و سواران با دست میتوانند میوه بچینند و بهعلاوه، هر محوطهای مخصوص درختان خاصی است. آن قدر میوه در آن وجود دارد که برای تمام شهر کافی و حتی زیاد است».
کمپفر طول و عرض باغ را هزار و سیصد قدم و شاردن تقریباً یک میل نوشتهاست. شاردن میگوید این باغ، دیوارهایی سنگی داشت ولی امروزه از آن دیوارها اثری بر جای نیست.
شاهسلیمان برای خوشگذرانی و تفریح خویش، خانهی بسیار مجللی در بالای باغ هزارجریب و دامنهی کوهصفه بنا کرد. از این خانه شهر دورنمای بسیار زیبایی داشتهاست(شفقی، 1353: 268 - 263).
طبق گفتههای شاردن، مساحت باغ هزارجریب حدود 5/2 کیلومترمربع بود و دوازده ایوان داشت. ایوانهای دورتر از رودخانه، یکی دو متر مرتفعتر از آنهایی است که نزدیک رودخانه بنا شدهاند. دوازده خیابان به موازات چهارباغ و سه خیابان شرقی- غربی متقاطع نیز احداث کردهبودند. بعد از هر چهار خیابان، نهری در امتداد خیابان احداث کردهبودند که در دو طرف آن، سنگ کار گذاشته و در هر یک از ایوانها، حوضی با طرحهای متفاوت ساختهبودند. فوارههای آب، همه جا بهچشممیخورد و لااقل پنج کوشک اصلی وجودداشت. در فصل بهار سرتاسر باغ از گل پوشیده میشد، مخصوصاً اطراف نهرها و حوضهای آب(ویلبر، 1388: 123).
از باغ هزارجریب و از قصر آن، فعلاً هیچگونه اثری نیست. در صورتی که سیاحان اروپایی که تا اواخر عهد قاجار به اصفهان آمدهاند، این باغ و ساختمانهای آن را توصیفکردهاند. از مورخان ایرانی، محمدمهدیبن محمدرضا الإصفهانی مؤلف نصف جهان فی تعریف الإصفهان در سال 1308 ه.ق، دربارهی این باغ چنین نوشتهاست: «چهارباغ منتهی است به پل بزرگ شاهعباس معروف به سیوسهچشمه و محاذی آن خیابانی بزرگ ساخته و از آن بلندی همچنان آبشاری ریز درستنموده که از بالا آب در آن حوض میریزد و محاذی این حوض، مواجه مشرق عمارت، سردری عالی ساختهاند بر دروازهی باغی که اول باغهای چهارباغ علیا است و به باغزرشک معروف است و بسیار باصفا جایی بوده و این چهارباغ را نیز شاهعباس اول طرحانداخته و اتمام آن را دیگران نمودهاند و به چهارباغبالا مشهور است و این چهارباغ، طویلتر از اولی است ولی عرضش کمتر است و به خوبی آن ساختهنشده و آن را منتهی نمودهاند به باغ عباسآباد که قریب به کوهصفه و در حقیقت در ابتدای دامنهی آن واقعشده و بین الأنام، این باغ به هزارجریب اشتهار دارد. چه به حسب مساحت، تقریباً هزارجریب است و مشتمل است بر ده قطعه که هر یک به طرف جنوب بلندتر از قطعهی شمالی آن است و در هر یک، چند آبشار کوچک و عمارت داشته، آبی مخصوص از رودخانه برای آن آوردهبودند و باغی بیمانند بودهاست چنانکه بعضی از اهل فرنگ که در زمان آبادی آن باغ به اصفهان آمده و آن را دیده، نوشتهاند که امروز در آسیا مثل این باغ موجود نیست. نهر آن که ممرش از بالای طبقهی بالایی جنوبی اوست، مسلط بر تمام طبقات و از مغرب به طرف مشرق جاری بوده و به جوی سفید موسوم بودهاست. در فترت که همهی اصفهان خراب و ویران گردید، این آب نیز جهت خرابی ممرش بایستاد و باغ روی به خرابی آورد و تا اواخر دولت زندیه، دیگر اثری از آن باقینماند و چنان بود تا در سال 1255، به امر محمدشاه و به همت منوچهرخان معتمدالدوله، ممر آن درست شد و آب بیاوردند و آن را آبادکردند»(هنرفر، 1350: 493-489). اولین حاکم اصفهان که برای احیای باغ هزارجریب کوشید، منوچهرخان معتمدالدوله بود. او آب هزارجریب را دوباره جاریکرد و به نیت پرورش کرم ابریشم، نهالهای توت در آن کاشت اما با مرگش همه چیز نابود شد(رجایی، 1383: 39).
باغزرشک که عمارتی مفصل بود، در این ناحیه قرارداشت. «منوچهرخان معتمدالدوله به آن اهمیتی داده که اطراف سردرب از درختکاری و گلهای رنگارنگ جلوهداشته. برای باغات، مستحفظینی گذارده تا گذرندگان و تماشاییان در خیابان چهارباغبالا و هزارجریب یک دانه گل نچینند. هنوز معروف است به زبانها که آنجا فریاد «مچین مچین» به فلک میرسید. حتی درختهای تود را که هر جا بود، وقف عامهی عابرین بود و صاحبش نفروخته، برای حفظش قراول گذارده که میرزا اشتهای شاعر در قصیدهاش گوید:
از عهد پادشاهی جالوت تاکنون |
|
پای درخت تود نبوده قراولی! |
این بیت نیز در این باب مشهور پیران صاحب ذوق اصفهان است:
دست بلورین که به گل میرسد |
|
مچین مچین تا سرپل میرسد |
(جابری انصاری، 1378: 253و 165).
از جوی سیاه کوهصفه و ناحیهی هزارجریب، آب برای حوض عالیقاپو که در طبقه بالایی بود میبردند. منبع آب حوض میان چهلستون را نیز هزارجریب و جوی سیاه نوشتهاند(رک: همان، 152و142).
این محل طبق صورت اداره ی میاه در عهد قاجار، 7 سهم از جوی شاه هزارجریب حق آبه داشتهاست. این مادی قبل از رسیدن به هزارجریب، از باغکومه و آغجه بدی میگذشت(رک: همان، 431).
ظلالسلطان این باغ را خرابکرد(هنرفر، 1350: 81) «ظلالسلطان این سردرب با عظمت را به ابراهیمخان، فراشباشی خود بخشید که خرابنماید و برای خود از مصالح آن خانه بسازد و در باغ ابریشم، بنای عمارات حضرت والا را تکمیل نماید!»(جابری انصاری، 1378: 255). این منطقه در سال 1328، در تصرف ورثهی حاج محمدحسین کازرونی و دو نفر دیگر بود که آن را بخشیدند یا به قیمت کم فروختند تا دانشگاه اصفهان در آن دایرشود(رجائی، 1383: 39).
منبع: رصدخانه فرهنگي اجتماعي اصفهان. (1395). شناسنامه فرهنگي اجتماعي محلات شهر اصفهان، فاز اول. اصفهان: انتشارات سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري اصفهان.